دانلود مداحی های سید مهدی حسینی

دانلود مداحی های سید مهدی حسینی

سلام

جهت تبادل لینک ابتدا این وب رو با نام «دانلود مداحی های سید مهدی حسینی» لینک کنید و سپس به ما خبر بدید تا وب شما رو لینک کنیم...

۲۷مهر




جهت دریافت اشعار شب چهارم محرم به ادامه مطلب مراجعه کنید


طفلان حضرت زینب سلام الله علیها



از خیمه درآمد، دوران غم زینب کبری به سر آمد

پس سوی برادر، هم جای خودش هم که به جای پدر آمد

این عون و محمد شاید که در این جنگ به کارَت سپر آمد

دیدند خلایق در سایه ی عباس دو قرص قمر آمد

بهتر بدهم شرح در حاشیه ی ماه دو تا شیر نر آمد

از سمت یمین عون، از سمت یسارا محمد به در آمد

با نیزه و شمشیر دیدم که یکی از طرفی با تبر آمد

تا اینکه شکستند، پس هلهله از لشکر بی شرم برآمد

 

سر سلسله زینب فهمید که بیچاره شد از هلهله زینب

با عون و محمد داده است در اینجا به برادر صله زینب

از راه رسیدند در اصل، دو تا هدیه ی ناقابل زینب

با این دو برادر در کربُ بلا ریخته شد از گِل زینب

تا لحظه ی آخر جنگیده و گفتند، امان از دل زینب

تا اشک نریزد پنهان شده در خیمه از این مسأله زینب

در موقع این جنگ یک دشت حسین آمده یک قافله زینب

در موقع این جنگ دریای حسین آمده در ساحل زینب

تا لحظه ی گودال مانند کمان گشته در این فاصله زینب

شد بی بی عالم بی آئینه بی عائله در سلسله زینب

 

**************************************************



امر شد از دو طرف به دو برادر بزنند

بیشتر از علی اکبر، دو برابر بزنند

تا گر ناله شان خیمه ی زینب برسد

امر شد پر بکنند و پس از آن پر بزنند

نیزه ای آمد و از سینه ی هر دو رد شد

داد می زد سرشان حرمله بهتر بزنند

دو زنا زاده رسیدند تبرها در مشت

تا که دایی نرسیده ست دو تا سر بزنند

اربن اربا شدن هر دو که تکراری بود

شمر آمد به کمک ضربه به حنجر بزنند

کاکل هر دو به مشت دو حرامی پیچید

قصد کردند که با نیت مادر بزنند

گفت زینب به ابالفضل دو عینم را گیر

برو و زیر بغل های حسینم را گیر

***************************************


سهمی برای خواهرت نگذار این بار
هرچند دارم می کنم اصرار، این بار
پس می زند چشمت مرا انگار، این بار
گرچه به دوری دوستی عادت ندارم
شاید که باشد خوب تر این کار، این بار
از زیرقرآن کرده ای رد بچه ها را
من نیستم پیش تو بالاجبار، این بار
اخباری از این دست دارد می رسد که
شد داغ تر در معرکه بازار، این بار
دارد مرا گویا جدا می سازد از تو
هر ضربه ای که می شود تکرار، این بار
من مادری کردم برایت بعد مادر
پس درک کن حال مرا ای یار، این بار
شمشیر و تیر و سنگ ها کاری نکردند
بارید نیزه از در و دیوار، این بار
نذری اکبر را که دادی پخش کردند
حالا نمک از سفره ام بردار، این بار
شرمنده بودم که عبا برداشتی، حال
آمد زمین از دوش من این بار، این بار
تشییع کن بر شانه ات جان مرا هم
سهمی برای خواهرت نگذار این بار

شاعر : رضا دین پرور


**************************************


غم تو سوخته تا مغز استخوانم را
که برده درد فراق ، اینچنین امانم را
دلم میانه ی میدان و بسته دست و زبان
چگونه رامِ دل خود کنم زبانم را
من از بضاعت خود جز دو گل نیاوردم
قبول درگه خود ساز ارمغانم را
فروختم به بهای محبت تو حسین
گل محمدی گوشه ی دکانم را
بیا و غنچه باغ مرا گلاب بگیر
خدا!  نگیر! گلاب «حسین جانم» را
...و پاک باخته بودم ، که پاک یادم رفت
«و ان یکاد پی کودکان بخوانم» را
خوشم که هر دو «امیری حسین» می خوانند
که سربلند تو کردند خاندانم را
سرم به سایه ی محراب توست حالا که
شکسته اند دو گلدسته ی اذانم را
میان سم ستوران فقط خودت دیدی
چنان به باد سپردند دودمانم را
نیامدم پی تشییع تا نبینمشان
برای بعد تو انباشتم توانم را
شدند طعمه ی باد فنا که حس نکنند
نسیمِ رد شده از بین گیسوانم را
شدند طعمه ی تیر و کمان مبادا که
نشانشان ندهم  قامت کمانم را
دفاع کرب و بلا جنگ و جنگ شام ، دفاع
چرا نشان ندهم قدرت بیانم را؟
دو آزمایش سنگین، فقط خدا بکند
که خوب پس بدهم هر دو امتحانم را
***
حسین زنده نبیند خدای ناکرده
ز روی نیزه دو سرباز نوجوانم را

شاعر : مظاهر کثیری نژاد


*******************************


(ﺩﻭﺗﺎ ﻫﺪﻳﻪ ﺩاﺭﻡ
ﻧﺬﺭ ﺗﻮ ای ﺗﺎﺝ ﺳﺮﻡ
ﭘﻴﺸﻜﺶ ﺗﻮ ﺩﻭ ﭘﺴﺮﻡ
ﻧﺎﻗﺎﺑﻠﻪ ﺑﺮاﺩﺭﻡ
ﺣﻼﻟﻢ ﻛﻦ اﮔﻪ
ﺑﻴﺶ اﺯﻳﻦ ﭼﻴﺰی ﻧﺪاﺭﻡ
ک ب ﭘﺎی ﺗﻮ ﺑﺰاﺭﻡ
ﻭاﻱ اﺯ ﻗﻠﺐ ﺑﻴﻘﺮاﺭﻡ)
ﺁﻩ, ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻴﺪﻡ, ﺑﺠﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭ
ﺑﺰا ﮔﻠﻬﺎﻡ ﺷَﻦ،ﻭاﺳﻪ ﺗﻮ ﭘﺮﭘﺮ
همه ی هستیم،بفدای تو
جونم و میدم،من برای تو
ﻋﻮﻥ و ﻣﺤﻤﺪﻡ،ﻭاﺳﺖ ﻛﻔﻦ ﭘﻮﺷﻦ
ﻣﻴﺨﻮاﻥ( به راه) ﺗﻮ،ﻓﺪا ﺑﺸﻦ

ﺩاﺩاﺵ, ﺣﺴﻴﻦ ﺣﺴﻴﻦ
********

 

مگه گلهای من
شور عشق تو ندارن
چه جوری طاقت بیارن
(دایی رو ) تنها بزارن
دیگه وقتش شده
(تا که ثاراللهی بشن
سوی میدون راهی بشن)
ﺗﺎ اﻭﻧﻜﻪ ﻣﻴﺨﻮاهی ﺑﺸﻦ
آه،نظری کن به،چشای زارم
دلمو نشکن،همدم و یارم
ﻏﺮﻳﺐ ﻣﺎﺩﺭ،ﻋﺰﻳﺰ ﺧﻮاﻫﺮ
ﺧﻮاﻫﺸﻲ ﺩاﺭﻡ،اﺯ ﺗﻮ اﻱ ﺩﻟﺒﺮ
(اذنی بده)ﺑﺮﻥ،ﻭاﺳﻪ ﺗﻮ ﺟﻮﻥ ﺑﺪﻥ
ﭘﻴﺸﻢ ﺑﻤﻮﻥ ﺑﺮاﻡ،ﻧﻔﺲ ﺑﺰﻥ

 

 

ﺩاﺩاﺵ, ﺣﺴﻴﻦ ﺣﺴﻴﻦ
********
ﻧﺪه ﺩﻳﮕﻪ اﺧﺎ
(تو با غمهات خجالتم
تا ابد زیر منتم
اینه داداش رسالتم)
(شکر حق میکنم
بودن لایق دو پسرم
خوشحالم ای برادرم
غصه نخور تاج سرم)
ﺁﻩ، (بمیرم واست)،(که) شدی ﺗﻨﻬﺎ
 (همه ی هستیم،نذر تو آقا)
ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ (هیچه)ﺗﺤﻔﻪ ی ﺯﻳﻨﺐ
ﺩﻳﮕﻪ آوردی،ﺟﻮﻧﻤﻮ ﺑﺮﻟﺐ
(تو وادی غمت،حالا شدم مقیم)
(شکر خدا منم،شدم سهیم)

ﺩاﺩاﺵ, ﺣﺴﻴﻦ ﺣﺴﻴﻦ
********

شاعر : یاسین زندی

www.emam8.com دانلود سبک


*************************

(سه شب)
داداش ، هدیه هامو برات آوردم
زندگیمو به تو سپردم ، تو یار می خوای من که نمردم
داداش ، تحویل بگیر این بچه هامو
تر نکنی یه وقت چشامو ، قبول کن این دسته گلامو
شرمنده ام ندارم ، بیشتر از این عزیزم
خون کبوترامو ، به پای تو می ریزم
بذار گلای سرخم ، بشن براتو پرپر
می خوان بشن فدای ، یه تار موی اصغر
حسین غریب مادر
******
زینب ، ای خواهر دشمن ستیزم
ببین دارم عرق می ریزم ، خجالتم نده عزیزم
زینب ، کوفیا نامردن و گرگن
مهموناشونو سر می برّن ، نذار خجالت بکشم من
اینا که مثل قاسم ، زره به تن ندارن
اگه برن به میدون ، چی سرشون میارن
خواهر ببین دشمنا ، نیزه هاشون چه تیزه
نذار که خون طفلات ، جلو چشام بریزه

زینب عزیز حیدر

شاعر : محمد مهدی روحی

www.emam8.com دانلود سبک



*****************************


شاگرد مکتبخانه ی احمد

گوهری کز مکرمت بر طارم اعلا نشست        بود زینب آنکه روی مسند تقوا نشست

پرده های غرش آویزه ی عرش برین             بر سریر معرفت در سایه ی طوبا نشست

آفتاب عصمت و عفت زنور رفعتش             مطلع الانوار شد بر ساحت دلها نشست

صابرین را الگوی صبر و شهامت او بود         از دیانت در جوار محفل طاها نشست

راز تعلیم و تعلم را ز قرآن برگرفت              تا به مکتبخانه ی احمد شه بطحا نشست

جود حیدر ، صبر زهرا جلوه گر ز ایثار او              تا به دامان علی و حضرت زهرا نشست

تا شود همسنگر عشق و قیام کربلا               در دیار شام و کوفه با اسارت ها نشست

نهضت عزوشرف را با حسین همدوش بود             گرچه درپای اسارت بر دلش غمها نشست

شعر مداحش چو قطره وصف زینب همچو بحر               از تولا قطره ای در ساحل دریا نشست

ابوالفضل حقخواه

******

کیست زینب ...

کیست زینب واله و شیدای حق         همچو مادر عصمت کبرای حق

کیست زینب بنت زهرا ی بتول          دخت حیدر پاره ی قلب رسول

کیست زینب زاده ی بیت الحرام                        نور زمزم ، دختر اول امام

کیست زینب مظهر صبر خدا                             بر زمین و آسمان فرمانروا

تاج فخر دانش و عقل و ادب                   زان عقیله داده شد او را لقب

بر سریر عصمت و عز و شرف                  تکیه دارد دختر شاه نجف

در حضورش حضرت روح الامین              از تواضع چهره ساید بر زمین

من کجا و مدح خورشید کمال          سوزد اینجا شهپر فکر و خیال

زینب است این دختر شیر خداست             قهرمان سرزمین کربلاست

یادبود غم شد از او آتشین                       شد از او کانون دلها آتشین

زینب است این یار دیرین حسین                زینب است این جان شیرین حسین

آه از فریاد عالم سوز نی                  ناله های هر شب و هر روز نی

بر تن عاشق دمش تب می دهد                  ناله ی نی بوی زینب می دهد

بس که صهبای بلا در جام داشت                       از ازل ام المصایب نام داشت

امشب ای دل تا سحر بیدار باش                        سلسله جنبان کوی یار باش

آسمان عشق را یک کوکب است       عشق اگر عشق است عشق زینب است

نام زینب دلربایی می کند                 ذکر او مشکل گشایی می کند

حیدری بودن مرام زینب است           یا حسین ذکر مدام زینب است

******

حضرت زینب

آتش عشق مرا سوزانده      خاک غربت به سرم بنشانده

واژه ی درد به دردم نرسید      صبر ایوب به صبرم نرسید

صبر زانو زده در محضر من     عشق مدیون من و مادر من

کربلا اوج مصیبت هایم       دادم از دست همه گل هایم

آسمان گریه کند بر حالم      هی بسوزد به من و احوالم

دشمن پست و لعینم ز پی است      شاهد غربت من کعبه نی است

روزها شد شب ظلمانی من      سنگ شد زائر پیشانی من

حق من طعنه و دشنام نبود      سنگباران ز سر  بام نبود

تو بگو از نوک نی جرمم چیست     حق من سیلی نامحرم نیست

ای برادر بنگر چشم ترم      خولی و شهر شده همسفرم

******

کبوتر خسته

کنار ایــوون خـونـه کبـوتـر زخمــی و خسته

بستــه بـار سفــرش رو بـا پـر و بـال شکسته

        نه پر و بـالی بــرای پــریــدن داره کبــوتــر

نه نـفس دیگـه بـرای کشیــدن داره کبـوتـــر

روی هـر عضـو تنش هست جای زنجیر یادگاری

هنوز از زخمای کهنه‌اش خون تازه می‌شه جاری

زخم پـر زخمی سنگ و زخــم دل زخمی دیده

زخــم گونه یـاد وقتــی که تو قتلگاه رسیده

یاد آسمـون سرخی که یه ماه داشت روی نیزه

یاد عطـر خــون سیبی که رسیــد از سوی نیزه

یاد اون ستـاره هایی کـه رو نیزه صف کشیدند

یاد ابـر دستـایی که جای گل سنگ می بریدند

بعد یک سال تن زینب یاد تشییع جنازه است

خون بر پیرهـن پاره هنـوزم تـازه ی تـازه است

انگـاری هنــوز مـی بینه کابوس تو قتلگاه و

می شنـوه هنـوز صـدای ناموس تو قتلگاه و

        الهی مـادر بمیـره مگــه تــو مـــادر نـداری

ســر بــذار رو دامن من راستی مادر سر نداری

******

 

 

عجب صبریست زینب را ...

ملائک را خدا گفتا عجب صبریست زینب را   قضاوت با قضا گفتا عجب صبریست زینب را

به پیش چشم آدم شد مجسم روز عاشورا      که آدم بارها گفتا عجب صبریست زینب را

به گوش نوح دریا دل طنین افکند آوایی                که طوفان بلا گفتا عجب صبریست زینب را

در آتش تا قدم بگذاشت از امر خداوندی      خلیل مقتدی گفتا عجب صبریست زینب را

حدیث صبر او را تا به موسی گفت جبرائیل    به هنگام دعا گفتا عجب صبریست زینب را

کتاب استقامت را مسیحا خواند از حیرت       به مریم از وفا گفتا عجب صبریست زینب را

قدم زد تا به عالم زینت دامان اَب ، جبریل      به ختم الانبیاء گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامیکه درپهلوی زهرا را شکست ازکین   علی مرتضی گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامی که منشق گشت فرق ساقی کوثر     امام مجتبی گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامی که با لَخت جگر شد روبرو از دل   عزیز مصطفی گفتا عجب صبریست زینب را

حسین ابن علی تا خیمه زد در دشت بی آبی   مِیِ قالُوا بَلی گفتا عجب صبریست زینب را

شنید از اکبرش تا نعره ی الله اکبر را             بلا در کربلا گفتا  عجب صبریست زینب را

به هنگامیکه در خون قاسم او دست و پا می زد               نوای نینوا گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامی که دست از پیکر سقا جدا گردید    صدایی دلربا گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامیکه حلق اصغرش را تیر می بوسید     بخود خون خدا گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامیکه می بوسید رگ های گلو خنجر    به شمر بی حیا گفتا عجب صبریست زینب را

به هنگامیکه زد دشمن به نیزه هیجده سررا      سر ازتن جدا گفتا عجب صبریست زینب را

سه ساله با سر بابا به آه و ناله و افغان           در آن شب بارها گفتا عجب صبریست زینب را

******

حال و هوای زینب

در دل دردی کشم حال و هوای زینب است   مذهب من دین و ایمانم ولای زینب است

تربت کرب و بلا دارالشفای دردهاست          هر وجب‌خاکش‌عجین‌با گریه‌های‌زینب است

زاهدا با ما چه می گویی زفردوس برین         جنت‌و فردوس‌ما‌ صحن‌و سرای زینب است

این ندا آمد به ابراهیم در ذبح عظیم                      ای خلیل ما همه عالم فدای زینب است

از سوال قبر و روز رستخیزم ترس نیست                چون وجودم ذره ذره مبتلای زینب است

هیچ اندوهی ندارم در عبور از صراط            در کفم چون بیرق لطف و عطای زینب است

******

 

 

 

داغ وداعــت مــی کشه لحظـــه به لحظه منو

دیدم با چشمای خـودم صحنــه ی جـون کندنو

خدا منـــو روز ازل هـمسفــــرت آفــــرید

آخــر ایـــن همسفــری کار بـه جدایی کشید

پیراهــن کهنــه تــو که گـــرفته از خواهرت

یــادم اومــد بــــرادرم سفــارش مـــادرت

گلبــوسـه از زیــر گلــوت توشــه ی آخر من

جونمــو بردی با خــودت میــون جمع دشمن

اینو بــدون حسیــن مــن جدایــی از تو کُشتم

با تـن بـی جون می مونم خم شده بــی تو پشتم

جــدا شــدم از تنــت ای عشـق همـه عالمین

ولی از عشقت تا ابـد جــدا نمــی شـم حسین

تمــوم سینــه ام شــده ز غصــه ات لبـا لب

همش می گه حسین حسین صـدای قلـب زینب

******

می رود و فوج غم همسفر زینب است          راس عزیزش به نی راهبر زینب است

خسته رود کو به کو آینه در پیش رو            واقعــه ی کربــلا در نظــر زینب است

نظم رئوس عالی است جای یکی خالی است          شمس و قمر بی خبر از قمر زینب است

این همه سر گر جداست پس سر سقا کجاست         در طبقش می برند او سپر زینب است

خطبه ی آن مستطاب کرد عدو را مجاب                کاخ ستم شد خراب این هنر زینب است

تا به سخن کرد لب گفت عدو با عجب          این خود زینب بود یا پدر زینب است

حلقه کلامی بزن بر درِ این شیر زن               زمزمه ی یا حسین سنگ درِ زینب است

******

گنجینه ی جزیره ی اسرار

سردار سر سپرده ی جولان عشق کیست          تنها امیر فاتح میدان عشق کیست

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست       روح دمیده در تن بی جان عشق کیست

علامه ی مفسر قرآن عشق کیست

گنجینه ی جزیره ی اسرار زینب است

نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین                 طاق فلک علی است به عالم ستون حسین

خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین               هستی تمام ظاهر و باطن بتون حسین

با یک قیامت است هُمُ الغالِبون حسین

در این قیام نقطه ی پرگار زینب است

پیداترین ستاره ی دیبای خلقت است             زیباترین سروده ی لبهای خلقت است

زهراترین زهره ی زهرای خلقت است            لیلاترین لیلی لیلای خلقت است

شیواترین سوال معمای خلقت است

مفتاح قفل بسته ی هر کار زینب است

یک تن شهید و یک تن دیگر اسیر شد            یک تن به خاک مانده و یک تن سفیر شد

یک تن نشان نیزه و شمشیر و تیر شد             یک تن کنار کشته ی صد پاره پیر شد

یک تن امیر آمد و یک تن امیر شد

بر خیل اشک قافله سالار زینب است

خورشید روی قله ی نی آشکار شد               کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه ی عریان سوار شد            هشتاد و چند خسته به هم همقطار شد

زیباترین ستاره ی دنباله دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

چشم ستاره در به در جستجوی ماه               بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه         مبهوت می نمود به سر نیزه ای نگاه

کای جان پناه زینب و اطفال بی پناه

راحت بخواب چون که پرستار زینب است

با این که قد خمیده ام و داغ دیده ام              فتح الفتوح کرده ام هر جا رسیده ام

گر نیش کعبه نی به وجودم خریده ام              گرطعم تازیانه چو مادر چشیده ام

چون کوه ایستاده ام ای سر بریده ام

بر قله های عشق جهان دار زینب است

قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو               رنگین شده است ساقه ی نی از گلوی تو

در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو              ای منتهای آرزویم گفتگوی تو

ای نازنین بناز خریدار زینب است

******

طفلان حضرت زینب (س)

دو گل سرخ زینب

دید چشمش همه جا در دل دشتی که فرا روی نگاهش پر خون بود و به هر گوشه از آن پیکر صد پاره ی یاری به زمین مانده و آلاله ای بالای سرش رسته و بشکفته خودش بر سر هر نعش حبیبی شده از تکیه گه و مرهم غم های غریبی چقدر زود همه پر زده و رفته از اینجا و می دید در آن سوی سپاهی که پی غارت آنهاست و این سوی برادر همه ی هستی خود را که چه تنها و چه بی یار در این معرکه ی خنجر و دشنه و چه تشنه پی دیدار مهیای شهادت شده در این دل غربت شده معنای قیامت همه تن شور ملاقات در این لحظه ی میقات مگر مرده ام اینجا که در این دشت برادر رود و زنده بمانم تک و تنها گفت با دار و ندارش دو گل سرخ بهارش دو ستاره دو قمر نه که دو خورشید همه صبر و قرارش دو جگر گوشه ی خود که بیایید و بپوشید لباسی که به اندام شما دوخته ام تا که به تن کرده کفن کرده مگر پیش کش داییتان روی تماشاییتان گردد اگر دست ردی زد به شما دامنش آرید به کف زود بگویید تو را خاطر این خواهرتان خواهر پژمرده تان و اگر بار دگر دست ردی زد به روی سینه یتان زود بگویید همین راز همین سر مگو را به تضرع که تو را خاطر آن مادر از غصه کمان مادر معصومه جوان مظهر پاکی به پر چادر خاکی و بدانید شهادت به یقین قسمتتان می شود اینجا دل صحرا گفت با شاه به صد آه همین است همین است همین تحفه ی ناقابل این خواهر خونین دل شرمنده بده رخصت شان تا که بگردند به گرد سرتان شده قربانی قنداق علی اصغرتان مثل علی اکبرتان کشته ی لبهای ترک خورده یتان  اشک زد حلقه به چشمان برادر ز جگر آه برآورد و حرم یک سره افروخت و فرمود که من داغ جوان دیده ام و افتاده ام از پای ببین شانه ی من را که چه سرخ است ز خون بدنش آه مرا کشت علی وای مبادا که تو این داغ ببینی و نشینی و چو من پیر شوی لیک دو جانباز سر راز گشودند و گرفتند برات از کف ارباب دو دنیا در آن دشت در آن جنگ چه مردانه شجاعانه دویدند و چسان تیغ کشیدند و ولی در دل آن حلقه به صد سنگ به صد تیغ به صد دشنه و شمشیر نفس بر لبشان ماند و فتادند چو یک بسمل و شد شانه لب گیسوی آنها به لب خنجر قاتل به روی سینه ی صحرا و یک بار دگر تشنه لبی خسته و نالان دل سوزان خجل از پهنه ی میدان به سر دوش کشد نعش غزالان حرم را دو گل تازه جوان را ولی این بار نیامد پی دلداری او تکیه گه و مرهم او از حرم و خیمه و خود آه چرا آه کجا ماند مگر مادرشان آه سرانجام در آن شام دو چشمان تر و خسته ی زینب به سر نیزه دو سر دید دو آرامش خود را و دو دلداده ی زهرا 

******

وارثان حیدر

بنگریــد آیینــه ی اسـرار را       طالبـان لحظــه ی دیــدار را

شاهدان لحظه ی پر شور عشق       اختــران آسمــان یـــار را

دو دلاور زاده ی عالـی نسب       وارثــان حیــدر کـــرار را

گفـت زینب بگذرم از هستیم       تا بــه حیـرت آورم ادوار را

دو بسیجـی بهر تو پرورده ام       دو حسینــی مـذهب عیار را

نزدعباس‌هـر‌دو شان آموختند      مردی و جـانبـازی و ایثار را

سرخی‌خون‌دو طفلان می برد        از دلـم آن خاطـرات تار را

چون‌شکافد نیزه‌ها پهلویشان       یـاد آرم سینـه و مسمـار را

******

سربازهای زینب

حیرانتان قمر شده سربازهای من                  آماده ی خطر شده سربازهای من

وقتی لباس رزم بدیدم به قدتان                  قلبم پر از شرر شده سربازهای من

داغ علی و ماتم اصحاب بس نبود                        صحرا پر از گوهر شده سربازهای من

خود بنگرید بر دل صحرا که نقش آن            هفتاد بال و پر شده سربازهای من

آخر چگونه اذن دهم بر شما که جنگ          از پشت سر هنر شده سربازهای من

دارید از صلابت مادر نشانه ای                   در چشم های تر شده سربازهای من

از برق تیغ و قامت مردانه ی شما                 این خصم در به در شده سربازهای من

گرچه به خیمه مادرتان پرده را کشید             قرآن به روی سر شده سربازهای من

الان ز دست فاطمه سیرآب می شوید            وقت عطش به سر شده سربازهای من

******



نظرات  (۱)

سلام وبلاگتو دیدم خوب بود ولی چرا بازدیدش کمه؟ بیا تو این ثبت نام کن هم بازدید وبلاگتو ببر بالا هم تو گوگل شناخته شو. بیا تو وبلاگم یه لحظه
http://tagged.blogsky.com/1393/03/04/post-123/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی