دانلود مداحی های سید مهدی حسینی

دانلود مداحی های سید مهدی حسینی

سلام

جهت تبادل لینک ابتدا این وب رو با نام «دانلود مداحی های سید مهدی حسینی» لینک کنید و سپس به ما خبر بدید تا وب شما رو لینک کنیم...

۲۷مهر




جهت دریافت اشعار شب پنجم محرم به ادامه مطلب مراجعه کنید ...


حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام




لحظه ی آخره، عمو داره میره

عمه یه کاری کن، منو نمی بره

کجا می خوای بری

چرا منو نمی بری

عمو، این دَم آخری

منو به عمه می سپری

نمیشه باورم که وقت رفتنه

تمومه این سفر بارِش، رو شونه ی منه

کجا داری میری

چرا منو نمی بری

حسین این دَم آخری

چقدر شبیه مادری

نفس میره پائین با گریه هام میاد

از توی قتله گاه، گوش کن صدا بابام میاد

عمه بذار برم

داره می لرزه پیکرم

عمو تنها تو میدونه

برم بیارمش حرم

زندگی بی عمو، نمیشه باورم

بدون که می میرم عمه، تو غارت حرم

زنده بمونمو یکی بگه گلِ سرم

یکی میون غافله بگه وای علی اصغرم

عمه بذار برم، نزدیکه دیر بشه

من می میرم اگه، عمه اسیر بشه

ای وای اگه شما، برید همراه نیزه ها

باشه رو نیزه ها، سرها

بشه غارت معجرها

عمو من اومدم که یاورت بشم

بی شمشیر اومدم، تا سپرت بشم

خاکی شده موهات، چرا خونی شده لبات

عمو الهی کور بشم، کی زد نیزه به پهلوهات


************************************************


یا عبداله بن حسن(ع)
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می کرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشک به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور که سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور که یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجه­ی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشااله
                         ***
دید یـک دشت پِـیِ کُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون کرده وضو آماده
آه، با کُنده­ی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّه­ی مو، آمـاده
هیچکس نیست که پایش به سویِ قبله کِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشااله

                 ***

زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترک، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنه­ی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـرکه­ی تاخت و تاز
به رویِ سینه­ی پا خورده­ی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـک پلک زدن
باز هم چهره­ی خورشید ز خون رنگ گرفت 

علیرضا شریف


********************



عبدالله

همه رفتند و پریدند و گذشتند ، چرا من ، ز چه رو من ، چه کنم ، آه چرا ، آه که جا مانده و ، وامانده ام زار و پریشان ، همه رفتند و پریدند چرا نوبت من نیست ، چرا بال و پرم بسته ای و ، در قفس انداخته ای ، بال و پرم سوخت ، رهایم کن از این بند ، از این داغ ، امید حرم عمه چه کنم آه پریشان تر از این دشت ، از این خیمه‌ی بی مرد ، شرر خورده و سوزنده تر از روز از این تربت تفدیده و ، از حُرم هوا مانده و جا مانده‌ام ، ای وای ببین کار تمام است ، ببین شاهد پرپر شدن و شاهد افتادنش از مرکب خون‌یال ، به گودال ، رهایم کن از این بند ، ببین بغض زده چنگ گلویم ، چه بگویم چه بگویم ، که عمویم ، نه بابای منست او ، همه آوای من است او ، که من از کودکیم بر سر دوش و روی دامان پر از مهر عمویم ، پدرانه به سرم داشته دستی ، به نوازش ، منم و گریه و خواهش ، من و شرمندگی از خنده ی اصغر ، من و بیچارگی از رفتن اکبر ، من و دستان علمدار ، من و قاسم ، که مرا گفت ، مبادا که بمانی و بسوزی ، که همه پر زده ، بیچاره شوی ، همه شب شانه زده شانه به مویم ، همه دم بوسه زده بوسه به رویم ، چه کنم وای که نزدیک بُود تا که رَوَد جان ز تنم ، چشم مرا گیر ، نبینم که در آن حلقه ی صد گرگ ، در آن بارش صد تیر ، لب تشنه جگر سوخته ، در بین حرامی و سپاهی ، پر کوفی پر شامی ، دگر تاب ندارم ، به خدا آب شدم آب ، شنو خواهش طفلی که یتیم است و ، به دنبال پدر بار دگر از ته دل می‌کشد او ، حس یتیمی و غریبی چه کنم ، آه ببین بر بدنش خنده زنان نیزه زنش ، پیرهنش شد کفنش ، در دل صحرا و این گونه رها گشت و پرید از بر زینب ، همه تن یک‌نفس ، آن راه دوید ، آه چه دید ، تا که به گودال رسید ، آه از آن ورطه‌ی خونبار ، از آن لحظه‌ی غمبار ، چه می دید تنی غرق به خون را ، بی‌نفس افتاده که فریاد برآورد ، مگر مرده‌ام اینجا ، که چنین حلقه‌زنان خنده‌کنان ، بر‌تن این میوه‌ی جان ، تیغ زده آمده‌ام یاری او ، گفت و دو دستش سپرش کرد ، که آن لحظه کسی تیغ برآورد ، و یک پلک دگر دید ، که افتاده برآن سینه همان سینه ، که از کودکیش خفته بر آن ، گفت عمو جان چه خوش عطریست ، عجب بوی خوشی‌هست ، همین بوی گل‌یاس ، که بالای سرِ ماست

******

زمان گذر

قرآن چـرا بـه روی زمیـن اوفتـاده است       شمر لعین به صفحه‌ی آن پا نهاده است

دیدم به چشـم فاطمی خود عمـو حسین       زهــرا کنـار مقتــل تــو ایستـاده است

بعــد از علـی اصغـر تو نوبت من است       ایـن آخریـنِ جـرعــه و دُردیِ بـاده است

دستــم شکـست و ناله زدم فاطمه مدد        عباس مرتضی به من این یاد داده است

زهـرا اگـر که سینه شکسته به راه عشق         عبـداللهـت به راه تو سینه گشاده است

بـایــد تـو را بـه خیمه‌ی زینب برم عمو      بنگــر که لــرزه بـر تن عمه فتاده است

بــوی حســن گــرفته تمـامی قتلگاه         گـویـا دگـر زمـان گـذشتن ز جاده است

ای دشمــن سـواره بــه نامــردی آمدی     از روی اســب نیـزه نـزن او پیـاده است

******

 

عشق عمو

آسمون چشمای من برا غریبیت ابریه

وقت جدایی و فراق حرف دلم بی صبریه

طاقت موندن ندارم بی تو خدا هم می دونه

هر کی منو ببینه از حالت چشمام می خونه

نمی تونم بِایستَم و نگاه کنم به قتله گات

می خوام بیام کنار تو فدای خشکی لبات

هر کی زده پر می دونه قفس جای پرنده نیست

هر کی عاشق شد می دونه یه لحظه بی تو زنده نیست

دنیا رو بی تو نمی خوام می خوام با تو پر بکشم

می خوام که جام عشقمو دیوونه وار سر بکشم

عمو جون از خیمه میام می دم براتو دستمو

رو سینه ی تو جون می دم ، می دم تموم هستمو

******



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی